1. خریدِ کتاب (غیردرسی) و جوراب و لاک و لوازم التحریر (مخصوصا پاک کن)

2. گرفتن نامه و بسته پستی و نوشتن نامه برای بقیه

3. رد و بدل کردن پیامای خصوصی با رفقای وبلاگی

4. دیدن دوستای مجازی

5. بیرون رفتن با دوستای صمیمیم

6. اذیت کردن داداشام (یه جوری که هم حرص بخورن، هم بخندن)

7. هفت خبیث بازی کردن با خانواده

8. کتاب (مسلما غیر درسی) خوندن

9. دیدن دوباره صحنه های به یاد موندنی از فیلمایی که دوست داشتم

10. دیدن مهربونی های بین مامانم و بابام، داداشام و زن داداشام

11. دیدن زوجای عاشق

12. وقتی بچه بغل یکی دیگس و دستشو برای اینکه بیاد بغل تو دراز میکنه

13. رفتن روی پشت بوم خونمون

14. داشتن حیوون خونگی (خرگوش یا همستر مثلا)

15. وقتی شعر یا متنی که نوشتم رو همه خوششون میاد

16. عکاسی از چیزی که به چشم دیگران نیومده

17. بلند خوندن با آهنگایی که دوست دارم

18. وقتی دوستم بهم میگه مرسی که پیشمی

19. قدم زدن بی چتر زیر بارون

20. فکر کردن به عاشقانه های آینده

21. جمع کردن یادگاری ها

22. جمع کردن عکسای دیوونه طور و حس خوب بده

23. لیس زدن کف بشقاب (قطعا وقتی تنهام)

24. خندوندن مامان و بابا

25. دیدن خندوانه و دورهمی

26. خوردن هر خوراکی و تنقلات و غذایی که دوست دارم (کم پیش میاد من چیزی رو دوست نداشته باشم)

27. کردن کاری که بقیه میگن نمیتونم انجام بدم یا بقیه از انجام دادنش میترسن

28. آهنگ شاد گذاشتن و رقصیدن وقتی غم داره روحمو میخوره

29. خوردنی آوردن مامان برام وقتی دارم درس میخونم

30. آب دادن به گل ها

31. از حفظ نوشتن آهنگایی که دوست دارمشون روی کاغذ

32. بغل کردن کسایی که دوسشون دارم

33. کنترل کردن این سبد بزرگا تو فروشگاها و ویراژ دادن باهاشون وسط راهرو های اونجا بدون توجه به نگاهای مردم

34. موتور سواری( فعلا که خودم بلد نیستم ولی از ترک موتور نشستن لذت میبرم :دی)

35. حل کردن مشکلات آدما با اینکه گاهی به خودم ضربه میزنه

36. جمع کردن کلکسیون سکه و برچسب و امضا (دارم اینا رو ها [لبخند])

37. زدن به دل زاینده رود وقتایی که آب توش هست و تا زانو خیس شدن پاهام (روی اون سنگای وسطش یا روی اون قسمت سی و سه پل@_@)

38. از زیر سی و سه پل رفتن وقتی هی همه میگن پرتقال میافتیا (اونجایی که هی سکو های مکعب مستطیل داره و هی فاصلشون از هم دور میشه)

39. بوی گلخونه و خاک خیس

40. یک ساعت تمام نگاه کردن به ماه

41. جیغ کشیدن توی تونل (همیشه مامانمم همراهیم میکنه *_*)

42. از کمر رفتن بیرون از پنجره ماشین و لبخند زدن به سرنشین های ماشین های عقبی

43. صحبت کردن با عروسکیم که از 5 سالگی دارمش

44. خیال پردازی و ساختن مکالمه های عجیب غریب با آدمای توی مغزم

45. پرسیدن سوالای چالش برانگیز از آدما

46. یه تسبیح صلوات فرستادن

47. وقتی مامان یا بابام یا داداشم(بزرگه، کوچیکه ازین کارا نمیکنه:دی) موهامو سشوار میکشن

48. زل زدن به لبخند و خنده های کسایی که دوسشون دارم

49. کمک کردن به سالمندا توی شهر

50. رویِ خنکِ بالِشت

51. نشستن تو پارک و نگاه کردن به مردم و کلاغا و گربه ها درحالیکه دارم فکر میکنم تو ذهن هر کودوم چی میگذره

52. خشک کردن گل هایی که به خونمون راه پیدا میکنن(سه تا گلدون پر گل خشک داریم الان)

53. سورپرایز کردن کسی که اصلا توقع سورپرایز شدن از جانب من رو نداشته

54. انجام دادن بازی های کامپیوتری (به خصوص اونایی که یه دور خیلی وقت پیش بازی کردم و الان حس نوستالژی دارن برام)

55. هایلایت کردن جمله هایی از کتابام (غیردرسی) که خیلی به دلم نشسته

56. نقاشی با رنگ و روغن

57. سایه بازی تو جای تاریک

58. یک ساعت زل زدن به شمع و دنبال کردن شعلش وقتی به اینطرف و اونطرف میره

59. بوی کبریت خاموش شده و قهوه

60. نوشتن روی شیشه بخار گرفته

61. رفتن از مسیری که اصلا نمیدونم تهش ممکنه به کودوم قسمت شهر برسه

62. لبخند زدن به آدما توی اتوبوس

63. خوراکی دادن به بچه های کوچولو

64. شمردن نفس های مامانم وقتی خوابه

65. شونه کردن موهای مامان و زن داداشام

66. از خواب بیدار کردن داداش دومیم

67. هدیه خریدن برا دوستای صمیمیم

68. وقتی میرم رو ترازو و میبینم وزنم زیاد شده (بعله بعله با یک لاغر السلطنه طرفید)

69. علامت زدن قدم با مداد روی دیوار پشت در( از سه سال پیش علامت دارم :))) و بابامم همچنان تعجب میکنه که چرا من هنوز دارم قد میکشم)

70. راه رفتن روی جدول خیابون

71. باز کردن دستام از دو طرف و به شدت چرخیدن

72. پریدن از بلندی

73. کردن دستام تو جیب کاپشن دوستای صمیمیم یا بابام (و ایشالا بعدا هم یه مرد خوشبخت دیگه، بعله از اتاق فرمان اشاره میکنن انقدر ضایع بازی در نیار حالا فکر میکنن جایی خبریه:/)

74. دراز کشیدن روی رخت خواب ها توی کمد و بستن درش و خوابیدن اونجا

75. خوندن چندین و چند باره پست های وبلاگایی که دوست دارم

76. انتخاب چیزایی توی منو کافه ها که حتی نمیتونم بخونمشون(البته همیشه مزه خوبی گیرت نمیاد)

77. نگاه کردن به ابرا و شکل ساختن تو ذهنم باهاشون

78. یک ساعت نگاه کردن به ماشین لباسشویی وقتی بیخیال از همه جا داره لباسا رو پرت میکنه اینطرف و اونطرف

79. ست کردن رنگ لباسامون با مامان یا زن داداشا یا دوستام

80. گوش کردن به صدای قرآن خوندن بابام

81. نوشتن با خودکار روی دستمال کاغذی

82. نشستن روی پله ها و همونطوری اومدن پایین (خیلی کودک درون زنده ای دارم)

83. مسابقه با آسانسور خونمون (هر کی زودتر تونست چهار طبقه رو بره بالا یا بیاد پایین)

84. دوچرخه سواری تو شب با بابا

85. بستنی خوردن تو اوج سرما

86. رفتن تو قسمت عمیق و تا ته شنا کردن و دستمو به کف استخر زدن و برگشتن

87. چرخوندن بچه ها تو هوا

88. کشیدن ناخنم به شوفاژ و لذت بردن از صداش [کلیک]

89. غذا دادن به ماهیا

90. بالا رفتن از نردبون

91. آآآآآ کردن تو پنکه

92. اون 5 دقیقه ای که صبح بیشتر میخوابی

93. صبح بخیر گفتن به کسایی که دوسشون دارم

94. صدای آب

95. لاک زدن برا مامان

96. عجیب غریب کردن مدل موهای بابا (هر چند هیچ وقت نمیذاره دو دقیقه اونطوری بمونه)

97. شنیدن اسمم از زبون کسایی که دوسشون دارم (حتی توی اس ام اس یا کامنت)

98. خوندن دلخوشیاتون

99. نوشتن دلخوشیام

100. اینکه علی دعوتم کرد به این کار :)


دوستدار همتون... پرتقال "دیوانه" :)


نظر ها رو بستم، چون اینطوری آرامش بیشتری دارم :) ممنون که درک میکنید :) اگر حرفی داشتید میتونید درگوشی بهم بگید منم با تمام وجود میشنوم :) راستی؟ کی همشو خوند؟:دی