داشتم لیست وبلاگ ها رو توی پوشه بلاگستان فارسی، توی فیدی که دکتر جمع آوری کرده بود؛ بالا و پایین میکردم و دونه دونه میرفتم توی وبلاگا و چند تا از پست هاشون رو میخوندم. حالا بگذریم از اینکه خیلی از وبلاگ ها فیلتر شده بودن. چیزی که برام جالب بود، فاصله آخرین پست وبلاگ و یکی مونده به آخری بود. خیلی هاشون به یک یا حتی دو ماه هم میرسید. میخواستم بیام بدون هیچ توضیحی بنویسم: چی میشه که وبلاگ نویس ها یهو این همه روز نمینویسن؟ بعد یه لحظه مکث کردم. یادم اومد منم تقریبا از دی 94 تا تیر 95 شاید 7 تا پست هم نذاشته بودم. یادم افتاد به حال درونی خودم توی اون روزها. اینکه آدم، غمگین بنویسه صد مرتبه بهتر از اینه که ننویسه. واسه همین رفتم تو لیست وبلاگ هایی که دنبال میکنم. رفتم اون آخرا. پیش اونایی که بیش از یک ماه بود پست نذاشته بودن. هی فکر کردم، گفتم خب من چی برم به این بگم که کارساز باشه؟ ذهنم به جایی نکشید. در واقع حرف زیاد داشتم. ولی دیدم وقتی منم توی اون حال بودم تنها حرفایی که میتونست بلندم کنه، حرف هایی بود که خودم به خودم میزدم. پس ساکت موندم و دعا کردم که اوضاعشون درست بشه. دنیای ما بلاگرا یکم عجیب تر از بقیه اس و یا حتی آسیب پذیر تر! اگه دیدین یکی دنیاشو کُند کرده یهو نپرین جیغ بکشین و دست بندازین و بخواید با یه حرکت تندش کنید. فقط از دور حواستون باشه ترمز نگیره...