من از شما میپرسم که آیا عادت کردن به خش خش برگ ها زیر پاهایمان، گرمی آغوش عشق در اوج سرما،‌ صبح بخیر پر انرژی مادر در یک روز بهاری، بوسه پر محبت پدر در گرم ترین غروب جمعه سال، خنده های خواهر،‌ حمایت های برادر و دیوانه بازی های رفیق کار خوبیست؟

چقدر عناصر زیبا و دلنشین در زندگی هایمان هست که بی حوصله و توجه از کنارشان عبور میکنیم؟

چقدر به این همه قشنگی عادت کرده ایم؟

چقدر کور شده ایم. نه؟

در به در به دنبال شادی هستیم، غافل از اینکه شادی تکیه داده به آخرین ستون خانه قلبمان و زمزمه میکند:«پس این دیوانه چرا منو نمیبینه؟»

به گمانم جایی خوانده بودم که خوشبختی اتفاقیست درونی، نه تاثیر خوشی های زودگذر بیرونی!

| Pattaya - تابستان 96 |

| خانم انار حرف خوبی زد: آبی بودن حتی بعد از پیشرفت. |