۶۵ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

ولی کاشکی نابود میشدیم، نه؟

من عموم راننده آژانسه

بعد اون موقع که خبر نابودی زمین پیچیده بود (21 دسامبر 2012)
یه بار مسافرش یه فرد بیست و خرده ای ساله بوده
بعد داشته با گوشیش با دوستش حرف میزده
عمو منم چون بلند حرف میزده مسافره میشنیده خب
بعد میگفته وای فلانی من انقدر کنسرو خریدم و انقدر ذغال خریدم و انقدر فلان خریدم و ...
خلاصه مثه اینکه آذوقه فراوانی جمع کرده بوده
بعد عموم بهش گفته قراره نابود شیما
قرار نیست جنگ بشه که اینقدر چیز خریدی
طرف هم کلی فلسفی بازی درآورده که مثلا عمومو قانع کنه
روز بعد تاریخی که قرار بوده زمین نابود بشه همون فرد باز زنگ میزنه آژانس و از قضاااا باز عموم میره دنبالش
همین که سوار میشه عموم میخنده میگه اِی بابا
دنیا هم که نابود نشد
حالا با اون انبار ذخیره چه میکنید؟
هیچی دیگه احتمالا طرف اون لحظه دلش میخواسته صاعقه بزنه بهش و از هستی محو بشه :دی
اما در کمال تعجب میگه خب خدا رو شکر که نابود نشد
شما چیزی نیاز ندارین بفروشم بهتون؟ :|

دیدم هم توی کامنت دونی آقاگل هست، هم توی پستای امید، گفتم بذا اینجا هم باشه :)




  • پرتقالِ دیوآنه
  • سه شنبه ۷ دی ۹۵

منو نشونده بود رویِ پاهاش!

گوشی ام را به دست گرفته بودم و در راهرویِ مدرسه میچرخیدم که با مسئول اتاق کامپیوتر چشم در چشم شدم. نگاهی از سر تاسف انداخت و خودشیرین گونه به سمت دفتر ناظم قدم برداشت. خود را با سرعتی فراتر از حد انتظارم در دفتر گذاشتم. گوشی را تقدیم ناظم کردم و گفتم: صُب میخواسَم بِتون بدمش خانوم! ولی یادم رَف. الان که کارش داشتم یادم اومد!

نگاهی عاقل اندر سفیه نثارم کرد. گفتم: به خدا چیزِ مثبت 18 ندارم. اصلا خودتون برین نگاه کنین تو عکسام. گفت: اول میخوام وبلاگتو چک کنم!

مرورگر را باز کرد و شروع کرد به خواندن پست ها. میخواند و میخندید. میخواند و میخندید. میخواند و میخندید...


[خوابهایم]-[29 مهر 95]

∞ وقتی خواب میبینم، تا از خواب میپرم سریع توی نُتِ گوشیم یادداشت میکنم. با چشمایی که به زور باز میشه و دستایی که خواب رفته و از هر 5 تا کلمه دو تاشو اشتباه مینویسه! اما اگه اینکارو نکنم، خوابم یادم میره بعد از چند دقیقه! و من از فراموش کردن خواب هام بیزارم... 

  • پرتقالِ دیوآنه
  • سه شنبه ۷ دی ۹۵

نپرسید و نپرسانید، ولی اسراف بکنید!

از کنکوری ها نپرسید درسا چطور پیش میره!

از در شرف ازدواج ها نپرسید پس کی عروسی میگیرین!

از مزدوج شده ها نپرسین پس کی بچه دار میشین!

از بچه ها نپرسین مامان یا بابا؟ خواهر یا داداش؟

از ...

  • پرتقالِ دیوآنه
  • سه شنبه ۷ دی ۹۵

رادیو، صبح ها پخش میکنَتِش!

دل بستی به چی؟

مگه دنیا باورته؟

یه جور زندگی کن،

انگار روزِ آخــَرِته...

∞ تا حالـا حالتون از آدم خوبه یِ قضیه بودن بهم خورده؟

  • پرتقالِ دیوآنه
  • سه شنبه ۷ دی ۹۵

خبر زِ حالِ من نداری...

کاش اینجا بودی،

بغلم میکردی و من آروم اشک میریختم...

میبوسیدیم و تو گوشم زمزمه میکردی: غصه ی چی رو میخوری؟ ما همدیگه رو داریم روانی...


  • پرتقالِ دیوآنه
  • سه شنبه ۷ دی ۹۵

دست شویی!

یعنی یه انسان، وقتی میره دست شویی نباید زحمت بده به خودش شلنگ آب رو برداره اینایی که خارج کرده از بدن مبارک رو بشوره تا نفر بعدی حالش بهم نخوره؟


∞ ملتی شدیم که باید بدیهی ترین چیز ها رو هم بهمون یاد بدن!


  • پرتقالِ دیوآنه
  • سه شنبه ۷ دی ۹۵

من و 110 همین الان یهویی :|

در راستای این پست که جمعی از دوستان جویا شده بودند که یا پرتقال! اصلا تو را با 110 چه کار؟ خدمتتان عارضم که:

شب بود.

ساعت 9 بود.

زمستان بود.

خلوت بود.

سرد بود.

پرتقال در ایستگاه اتوبوس بود.

دو غولِ دو پا و دو دست هم بودند.

مزاحم بودند.

حرف های زشت میزدند.

داشتند سکته ام میدادند.

نزدیک میشدند.

و چه چیزی در آن موقعیت در دسترس تر از زنگ زدن به 110؟

112 را گرفت.

من ادایِ صحبت با پلیس را درآوردم.

فرار کردند.

تا 10 دقیقه بعدش هنوز داشتم میلرزیدم.

از سرما یا ترس، نمیدانم.


  • پرتقالِ دیوآنه
  • سه شنبه ۷ دی ۹۵

توهم تجاوز :|

هر چند وقت یه بار یه کبودی و زخم جدید پیدا میکنم رو بدنم!

فکر کنم شبا وقتی خوابم جن ها بهم تجاوز میکنن!


∞ دلم تنگِ وقتایی شده که رگباری پست میذاشتم... بذارید خالی کنم عقده هامو!!


  • پرتقالِ دیوآنه
  • سه شنبه ۷ دی ۹۵

آزادگی!

نه حرف زور بزن!

نه زیرِ بارِ زور برو!

  • پرتقالِ دیوآنه
  • سه شنبه ۷ دی ۹۵

بهم گفت: خودِ خودتی!

شما 47 امتیاز کسب کرده‌اید، بنابراین:

دیگران به شما به چشم آدمی شاداب، سرزنده، جذاب، شوخ، عملگرا و همیشه جالب نگاه می‌کنند. کسی که همیشه در مرکز توجه قرار دارد امّا در عین حال متعادل و مبادی آداب است. شما همچنین به چشم دیگران فردی مهربان،  با ملاحظه و با درک بالا به نظر می‌آیید. کسی که همیشه به آن‌ها دلداری می‌دهد و آن‌ها را کمک می‌کند. 


∞ یادش رفت بگه شما آدمی هستید که دل کندن برایتان سخت است و همیشه از این خصوصیت آسیب دیده اید.

  • پرتقالِ دیوآنه
  • سه شنبه ۷ دی ۹۵

17=1

واگویه ‌چیست؟!

ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﺭﺍ " ﻭﺍﮔﻮیه" ﻣﯽﻧﺎﻣﻨﺪ. ﻭﺍﮔﻮیه ﻫﺎ ﺍﺛﺮﺍﺕ عمیقی ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻓﺮﺩ ﮔﻮینده ﺩﺍﺭﻧﺪ. ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ MIT آمریکا مطاﻟﻌﺎﺗﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﻃﯽ ﺁﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻧﺪ، ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﻓﻘﻂ یک ﺑﺎﺭ ﺑﮕﻮیید : "ﻓﻼﻥ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍنم ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩهم" ﺑﺎید یک ﻧﻔﺮ ﺩیگر ﻫﻔﺪﻩ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﮕﻮید ﮐﻪ: "ﺷﻤﺎ ﻣﯽﺗﻮﺍنید ﺁﻥ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩهید" ﺗﺎ ﺍﺛﺮ ﻫﻤﺎﻥ یک ﺩﻓﻌﻪ ﺭﺍ ﺧﻨﺜﯽ ﮐﻨﺪ!

"ﻣﺮﺍﻗﺐ ﻭﺍﮔﻮیه ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﺎشید."

ﻗﺪﺭﺕ ﻧﻔﻮﺫ ﮐﻼﻡ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﯼ‌ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ، ﻫﻔﺪﻩ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺍﺯ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻼﻡ ﺩیگرﺍﻥ برای ﺷﻤﺎ قویتر ﺍﺳﺖ.
  • پرتقالِ دیوآنه
  • سه شنبه ۷ دی ۹۵

ناشناس

اون تیکِ ناشناس هست بالای جایی که نظر میدید ها!
اونو روشن کنید...
ناشناس حرف بزنید.
میخوام ببینم چیا برای ناشناس گفتن به پرتقال دارید...
میتونه هر چیزی باشه...
فقط حرف بزنید.
از هر چیزی که میخواهید!!

بعدا نوشت: نظرات بسته شد :)
  • پرتقالِ دیوآنه
  • دوشنبه ۶ دی ۹۵

تکراری های دوست داشتنی...

بعضی چیز ها هر چقدر هم تکرار شوند،

باز هم از دل آمده اند و بر دل مینشینند...

مثل دوستت دارم گفتنت...

مثل خنده هایت...

مثل بوسه هایت...


هما پورجم


∞ اصل مطلب اینه که پریسا داره واسه گوگولوشون، پیشنهادای بقیه رو واسه اسم جویا میشه :) بعد یهو یادم افتاد چقدر این جریان شیرینه :) هیچ وقت قدیمی و تکراری نمیشه :) شوق همه برای انتخاب اسم واسه یه وجودی که قراره پا به این دنیا بذاره :)

  • پرتقالِ دیوآنه
  • دوشنبه ۶ دی ۹۵

با حسِ پست تنهاتون میذارم [خنده شیطانی]


دو نفره خوابیدن رو تخت یه نفره

یه نفره خوابیدن رو تخت دو نفره

بعدا نوشت: یا حتی سه نفره خوابیدن رو تخت دو نفره! :)

  • پرتقالِ دیوآنه
  • يكشنبه ۵ دی ۹۵

میمـ رِ گاف


زنِ عموم رَحِمِش رو درآورده و خلاصه افتاده رو تخت

خواهرش چند روزه پیششه

جمعه رفته بودیم خونشون

کلی گفتیم و خندیدیم

امروز خبر رسید شوهرِ خواهرِ زنِ عموم سکته کرد و مرد!

همینقدر یهویی!

فاصله گریه و خنده همینقدر کمه!

فاصله زندگی و مرگ!

بد بودن و خوب بودن!

بچه کوچیکه خانواده بود!

دخترش بردتش بیمارستان ساعت یک صبح

گفتن فشارت بالاس برو خوب میشی

4 صبح تو خونه سکته کرده و مُرده!

در حالی که زنشم خونه نبوده...

چون پیش زنعموم بوده...

95.09.14



∞ اصلـا عاشق وبلـاگم شدمـ :)) هی نگاش میکنم قربون صدقه اش میرم :دی هی بالا و پایینش میکنم، میگم ماشالا ماشالا! زنده باشی ایشالا! کلا هیچ وقت این اشتیاقم از بین نمیره :)) حتی بعد 5 سال :))

∞ ریرا حتی اون یکی وبلاگش که جدیدا ساخته بود رو هم ترکوند :(

  • پرتقالِ دیوآنه
  • شنبه ۴ دی ۹۵

پست خارج از نوبت ولی لازم!

میشه انقدر خودخواه نباشید؟

بله با خودِ شمام بلاگران عزیز!

قرار بود وبلاگ نویسی باعث آرامشمون بشه!

قرار بود هر کسی لااقل حق داشته باشه توی وبلاگش خودش باشه!

ولی خب دارید گند میزنید که!

هر جای بلاگستانو نگاه میکنی یه اتفاقی افتاده!

هر جا رو نگاه میکنی یکی سر یه قضیه ای وبلاگشو تعطیل کرده!

همه جا جنگ!

همه جا رفتن!

بس کنید دیگه...

اعصاب همه خرد شد...

بابت تمام استرس هایی که به بقیه وارد کردید مسئولید!

بابت تمام رفتن هایی که علتش شما بودید!

بس کنید...

بس کنید..

بس کنید.


+ بی طرف نوشتم! بی طرف بخونید! 

+ میدونم ممکنه فکر کنید این پست هم خودش ادامه دادن قضیه اس! ولی واقعا داشتم میترکیدم! نمیتونستم نگم... من هنوزم دوست دارم وبلاگم آرومم کنه! پس باید میگفتم...

+ نمیخوام نظر خصوصی ای در این باره دریافت کنم! حرفی بزنید هم جوابی نمیگیرید :)


  • پرتقالِ دیوآنه
  • جمعه ۳ دی ۹۵

منو ببخش ولی دوباره گریه کردم...

باید گریست. به اندازه تمام روز هایی که قوی بوده ایم. باید گریست. آن هم به اندازه خیس کردنِ 16 تا دستمالِ کاغذی. باید دیوانه بود و با عشق دستمال ها را قلب کرد. باید عکس گرفت. ادیت کرد و گذاشت وبلاگ!


+ قرار بود خیلی فلسفی باشه، نمیدونم چرا اینطوری شد :|


∞ مادرم 60 دقیقه صحبت کرد و من شصت دقیقه گریه کردم.

∞ 28·09·95 ,, #لبخندانه

∞ اوضاع بهتر شده، ولی رویِ رِوال نیافتاده...


- عنوان ,, آهنگِ "پس چرا گریه کردم؟" از اشوان



  • پرتقالِ دیوآنه
  • جمعه ۳ دی ۹۵

فوتو بای پرتقالشون اینا!


∞ بله! دوربینِ گوشیم خفنه، میشه نور رو هم باش تنظیم کرد!


∞ بله! عکس کنار سی و سه پل هستش ولی اصن اثری از پل در عکس نیست!


∞ بله! هشتگ ریا کاری :|


∞ بله! یک پرتقالِ در حسرتِ کلاسِ عکاسی یا حتی یک پرتقال در حسرتِ دوربینِ خفن داشتن!


∞ نخیر! همین "پرتقالُگرافی" قشنگه بزنم زیر عکسام؟ پیشنهاد دیگه چی دارین تو بند و بساطتون؟ :]


∞ غروب خورشید _ گرفته شده در 29·09·95


∞ پست هایی که از امروز به بعد منتشر میشه از قبل آماده شده و روی حالت انتشار در آینده هستش. زیرا که پرتقال داره برای امتحانای ترمش میخونه :| پس اگه دیدین مثلا چند روز واکنشی نشون نمیده، بدونید که قضیه اِزین قرارِس :)

  • پرتقالِ دیوآنه
  • پنجشنبه ۲ دی ۹۵

هر اسکیرین شات یک هشدار!

اگه شروع کردی به اسکیرین شات گرفتن از مکالمه هات باهاش، سه حالت داره:

یا باید فاتحه اون رابطه رو بخونی!

یا داری وابستش میشی!

یا باید منتظر باشی آخرش یه جایی اشکت رو در بیاره...


∞ اولین پست زمستونیم، و حتی اولین روز زمستونیم خوب شروع نشد! بریم ببینیم در ادامه چه خواهیم داشت! 

  • پرتقالِ دیوآنه
  • چهارشنبه ۱ دی ۹۵
انسان وقتی دلش گرفت از پی تدبیر میرود؛
من هم رفتم :)
#سهراب_سپهری