۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

همزاد پنداری میکنم، پس هستم! :))

- حق با توعه! غریب شبیه امشب و غریب موجودیه آدمیزاد. گاهی آدم تو جنگ با خودش باید اونقدر پیش بره که یه ویرونه بسازه از وجودش. اونوقت از دل اون ویرونه یه نوری، یه امیدی، یه جرئتی جرقه میزنه. غروب وقتی گفتم جوابم منفیه، خودمو با خاک یکسان کردم. بعد یاد حرفای اون شب افتادم. جلوی کافه نادری. هما؟ بس این این همه ناکامی؟ این همه بدبختی؟ توی دنیایی که دو روز بیشتر نیست، منتظر چی هستیم؟ کودوم معجزه؟ کودوم خوشبختی باد آورده؟ بیا! اینو دوباره به من بده.

-/ مرغ آمین دردآلودیست کاواره بمانده
رفته تا آنسوی این بیداد خانه
بازگشته رغبتش دیگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه
نوبت روز گشایش را
در پی چاره بمانده /-


.: امیدوارم شاهد خبر جذابی از من در روز 17 تیر باشید =)))) حدس هاتون رو پذیرایم :))
  • پرتقالِ دیوآنه
  • شنبه ۲۷ خرداد ۹۶

یه کتاب بنویس. بذار کنارش...

- صدا جیغ میاد.

- مال کیه؟

- نمیشناسمش.

- از کجاس؟

- ‏صفحه 77، خط 23 ام، کتاب دهم از سمت چپ توی قفسه پایینی.

- ترسیده؟

- نه. فک کنم دلش پره.

- کسیو نداره بغلش کنه؟

- شاید داشته باشه ولی لابد نیستش.

- دیگه چیا ازش میدونی ؟

- دیشب هم خر و پف میکرد. نمیذاشت بخوابم. هر شب یه جوری هستش. دو شب پیش داشت نصفه شب غذا میپخت. بوش کل اتاقو گرفته بود.

- دسپختش خوبه پس.

- تا حالا نیاورده چیزی من بخورم. بهشم گفتما ولی فک کنم دوست نداره منو.

- مگه قهر کرده باهات؟

- از اولشم باهام دوست نبود. حتی اسمشم بهم نگفت.

- خوب پس چی میخواد اونجا؟

- میخواد منو اذیت کنه لابد. ولی من دوسش دارم...

- میخوای باهاش حرف بزنم؟

- چی بگی بهش؟

- ببینم داستانش چیه؟ چرا باهات دوست نمیشه؟

- اگه با تو دوست شد چی؟

- من در دلمو بستم. تو توشی مراقبشی.

- کاش یکم میرفت صفحه های بعدی. شاید خودش یه دوست پیدا میکرد دست از سر من برمیداشت.

- خب ورق بزن!

- ما که نمیتونیم بریم پیشش تو کتاب.

- یه کتاب بنویس بذار کنارش تا با اون دوست شه. 

  • پرتقالِ دیوآنه
  • سه شنبه ۲۳ خرداد ۹۶

دلتنگ ترینم.

منو یادتون هست؟ :)

  • پرتقالِ دیوآنه
  • يكشنبه ۱۴ خرداد ۹۶
انسان وقتی دلش گرفت از پی تدبیر میرود؛
من هم رفتم :)
#سهراب_سپهری