هر آدمی باید با یک ساعت شنی متعلق به خودش پا به این دنیا میگذاشت. ساعتی که پایین آمدن شن هایش به اندازه کل عمر آن فرد طول میکشید و خاصیتی داشت که هیچ گاه نتوانیم آن را وارونه کنیم. اینگونه آدم ها شاید بیشتر حواسشان به زندگیشان بود. شاید بیشتر حواسشان بود که دلی را نشکنند. عاقبت شکستن دل مگر غیر از شکستن دلِ خودمان در گوشه دیگری از حیات است؟ مگر غیر از کم شدن از عمرمان یا همان سرعت گرفتن شن هاست؟ دنیا مهربانی های بیشتری را در آغوش خود نوازش میکرد اگر موقع انجام هر عملی، چند لحظه، فقط چند لحظه صدای پایین افتادن شن های وجودمان را تصور میکردیم...