صبح ساعت 6، صبحانه، آماده شدن، سرکار، ظهر، خونه، ناهار، آماده شدن، سرکار، شب، شام، خواب... شده ریتم تکراری زندگی من!
خوب یادم میاد وقتی نوجوون بودم برای آینده ام چه برنامه ها که نداشتم! چقدر رویاهای قشنگ میساختم و تاسف میخوردم به حال آدمایی که درگیر روزمرگی ان! اما حالا خودم هم دچار این درد شدم!
اون موقع ها وقتی مجری تلویزیون میگفت: خانواده شما به در کنار شما بودن نیاز داره نه به پولی که صبح تا شب کار میکنین تا بیارین خونه!
میگفتم عجب آدم فهمیده ایه! ولی الان که خودم دست راست و چپ ام رو از هم تشخیص دادم، میبینم باید پولی باشه تا بشه زندگی کرد، تا بشه وقتی شب میای خونه لااقل نون و پنیر واسه خوردن داشته باشی، اما به خودم قول دادم اگه وضع کارم خوب شد دیگه زیاد غرقش نشم و قانع باشم! حالا خدا میدونه اون روز کی میرسه...
پووووف چه ترافیکی، نصف فکر و خیال هام از همین ترافیکه، وقتی پشت یه کوه ماشین ایستادی کاری جز فکر کردن نداری... بوووووووم! امان از وقتی که دیگه گاوت هم بزاید و ماشین عقبی به این صورتی که مشاهده کردید با پوزش بزنه بهتون!
- خسته نشدی رفیق؟ دو ساعته زل زدی به سقف!
همه کارم شده هر روز دوره کردن این ماجرا که چی شد؟ چرا؟ چرا یه تصادف ساده انقدر عصبانیم کرد که حالا باید توی زندان باشم و زن و بچه بیچاره ام بدون لقمه نونی دنبال گرفتن رضایت از خانواده مقتول باشن که منو بالای دار نفرستن مثلا !
در بندِ روزمرگی بودن من رو به بند انداخت...
1395.2.2
"هما پورجم"
پ.ن: تویِ اوج مشغله هاتون! یا حتی تویِ اوج نداری هاتون! باز هم میتونید با یه کوچولو خلاقیت، تنوع ایجاد کنید! حتی اگه خیلی کم باشه! ربات نباشید!
پ.ن تر: امام صادق (ع) میفرمایند: کسی که امروزش مانند دیروزش باشد ضرر کرده است!
پ.ن ترین: اول صبح ها فکر کنید به اینکه مثلا امروز احتمالا میتونم نیم ساعت وقت داشته باشم که تلفش کنم! ولی نباید بزارم تلف بشه! فلان کار رو تویِ این بازه انجام میدم! مطمئنم آخر شب یه لذت خاصی تویِ وجودتون هست... حتی اگه در مجموع روز بدی رو گذرونده باشید :)
+ شاد زی!