1. اِنقدر که موهایِ من تویِ شونه کردن و شستنِشون تویِ حموم میریزه تا الان با تقریبِ خوبی باید کچل میشدم :/ ولی هنوزم مامانم معتقده موهات پُرپشته '_' آیا ایمان نمی آورید؟
2. امروز بعدِ حدودا دو سال دوباره به یادِ قدیما رفتم شونه رو دادم دستِ مامانم ... خندید و اونم به یاد قدیما برا اینکه مثلا حرصِ منو دربیاره یه مدلِ عجیبی داد به موهام!
3. داشتم فکر میکردم آخرین باری که با ذوق رفتم مزاحمِ خوابیدن مامان بابام شدم و سه نفره خوابیدیم رو تختِ دو نفره کِی بوده؟ دیدم برمیگرده حداقل به دو سال پیش ...
4. خیلی زودتر از اونی که فکرِشو میکنیم بزرگ میشیم :)
5. مامانم در حدی توت دوست داره که توی فصلش کلی میگیره و فیریز میکنه که در طولِ سال داشته باشه :) توت آخه؟ یه چنین مادر دوراندیشی دارم من :)
6. چرا میگن در عرضِ یه ماه ولی میگن در طولِ یه سال؟
7. فکر کنم یکی از شرط هایی که قبل از ازدواج باید مکتوب کنم و امضا بگیرم از اون مردِ خوشبخت اینه که من باید حتما یه بار تویِ زندگیم به صورتِ کامل کچل کنم! با تیغ یعنی! و اینکه مشکلی با حیوون هایِ خونگی ای همچون: گربه و خرگوش و همستر و ازین قبیل ها نداشته باشه! گویا اکثرِ پسرا با این دو مقوله کنار نمیان هم :دی
8. شما هم وقتی حالِتون خوب نیست چایی رو خالی میخورید یا من فقط اینطوری ام؟
9. بگذر ز نقش و صورت، جانش خوش است، جانش ... :) #مولاناجان
10. بعدا نوشت: الان که ساعت تقریبا یازده و نیمه شبه، من دقیقا ده ساعته که رویِ تختمم :/