۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معرفی آهنگ» ثبت شده است

خدا پاشو! من چند سالی باهات حرف دارم...

خدا پاشو! پاشدی نشو ناراحت از کارم...

کجاهاشو دیدی؟ تازه اول کارم...

خدا پاشو! من یه آشغالم باهات حرف دارم...


[هیچکس-اینجا تهرانه]

  • پرتقالِ دیوآنه
  • دوشنبه ۴ بهمن ۹۵

03:44 - بچه همسایه گریه میکنه...

بگو شب بخوابه... من بیدارم...

من شبو زنده نگه میدارم...


#محسن_جانِ_چاوشی



04:29 : بخواب دیگه لعنتی ... 

  • پرتقالِ دیوآنه
  • سه شنبه ۲۱ دی ۹۵

از هیچکس، حتی خودت، خیری ندیدی...

میگم پرتقال! اگه چند بار بهت تجاوز شده بود، اگه توی یه خونواده ی خیلی فقیر به دنیا اومده بودی، اگه دزدیده بودنت و به کسی فروخته بودنت، اگه از یه بیماری لاعلاج و طاقت فرسا رنج میبردی، اگه مجبور بودی آفتاب نزده تا بوق سگ توی خیابونا کار کنی، اگه... اگه... بازم میتونستی خدا رو شکر کنی و بگی زندگی چقدر قشنگه؟

∞ Totally confused!
∞ در پیِ کامنت هایِ پستِ قبلی...
∞ عنوان: [شرمساری]-[محسن چاوشی]-[حتما گوشش کنید...]

  • پرتقالِ دیوآنه
  • يكشنبه ۱۲ دی ۹۵

منو ببخش ولی دوباره گریه کردم...

باید گریست. به اندازه تمام روز هایی که قوی بوده ایم. باید گریست. آن هم به اندازه خیس کردنِ 16 تا دستمالِ کاغذی. باید دیوانه بود و با عشق دستمال ها را قلب کرد. باید عکس گرفت. ادیت کرد و گذاشت وبلاگ!


+ قرار بود خیلی فلسفی باشه، نمیدونم چرا اینطوری شد :|


∞ مادرم 60 دقیقه صحبت کرد و من شصت دقیقه گریه کردم.

∞ 28·09·95 ,, #لبخندانه

∞ اوضاع بهتر شده، ولی رویِ رِوال نیافتاده...


- عنوان ,, آهنگِ "پس چرا گریه کردم؟" از اشوان



  • پرتقالِ دیوآنه
  • جمعه ۳ دی ۹۵

منِ نفرت انگیز

سر نویس: هی تایپ کردم! هی پاک کردم! آخرش دیدم تموم حرفام تو این شعر هست...


آورد به اضطرارم اول به وجود

جز حیرتم از حیات چیزی نفزود

رفتیم به اکراهو ندانیم چه بود

زین آمدنو رفتنو بودن مقصود؟

گر بر فلکم دست بدی چون یزدان

برداشتمی من این فلک را ز میان

از نو فلکِ دگر چنان ساختمی

کازاده بکام دل رسیدی آسان

تا باز شدند چشمام آغاز شدند غمهام

تا بوده رو به ما بستست همه درها

این بازی بی پایان این جنگ بی انجام

حقم بیش از این بود اما هنوز اینجام

ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز

از روی حقیقتی نه از روی مجاز

یک چند در این بساط بازی کردیم

رفتیم به صندوق عدم یک یک باز

ای دل چو حقیقت جهان هست مجاز

چندین چو خوری تو غم از این رنج دراز

تن را به قضا سپار و با درد بساز

کین رفته قلم ز بهر تو ناید باز


دریافت

  • پرتقالِ دیوآنه
  • شنبه ۲۰ آذر ۹۵

آخه دیوونه میشم، وقتی میگی دییییووونِهههه

حال میده ناز کنی

تا نوازشت کنم

بیخودی قهر کنی

غرق خواهشت کنم

دل بدم به خنده هات

سپر بلات بشم

الهی تصدقت

الهی فدات بشم

...


پ.ن: حالِ بدمو ریختم رویِ یه کاغذ فرستادم برا خدا که به شما منتقل نشه :)

پ.ن تر: همه آهنگامو پاک کردم!:) فقط چاوشی ها مونده :)

پ.ن ترین: تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم :)

  • پرتقالِ دیوآنه
  • يكشنبه ۳۰ آبان ۹۵

آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست...

با چراغی، همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچکس! هیچکس اینجا به تو مانند نشد...
  • پرتقالِ دیوآنه
  • يكشنبه ۳۰ آبان ۹۵

برید حالشو ببرید :)

معرفی آهنگ: صدایِ سیاره نپتون 3> | صدایِ کهکشان 3> ( من این دو تا رو وقتی هیچ آهنگی آرومم نمیکنه، یا موقع خواب گوش میدم، بهم آرامش میده، ولی یه سری از دوستام میگن ترسناکه صداش، واسه من که فضا رو دوست دارم، دوست داشتنیه) | رویِ مخ ترین آهنگی که دارم! (سردرد آوره واقعا! یه بار گوش کنید ولی!) | اینم هنوز دارم باش حال میکنم انصافا :دی | باهاش حال میکنید انصافا!


معرفی پست: (عمیق بخونید این پستایی که هر دفعه معرفی میکنم رو، خیلی حرفا برا گفتن دارند) چیزی شده؟ | حالِ دلت خوبه گلِ من؟ | دریا مواج بود | نیم من بشویم، نه صفر من! | من باورت دارم



  • پرتقالِ دیوآنه
  • پنجشنبه ۲۷ آبان ۹۵

زندگی بی مکث جریان داره!

براتون تیتر بندی هم کردم که مطابقِ سلایق هر کودومو خواستین بخونین :)


1. معرفی فیلم: فیلمِ "کفشهایم کو؟" با کارگردانی کیومرثِ پور احمد رو ببینید! در نقد هایِ منتقدان خوندم که نسبت به سایرِ کار هایِ آقایِ پوراحمد، این یکی کارِ ضعیفی بوده! اما من دوستش داشتم! یه عاشقانه پدر و دختری! متفاوت بود نسبت به بقیه یِ فیلم هایی که دیده بودم! کارگردانی خوب و بازی قابلِ تحسینِ رضا کیانیان خلا هایِ فیلم نامه رو میپوشوند! کیومرث پوراحمد میگه: خواستم با یه تنشِ خانوادگی نشون بدم چطوری باید با یه فردِ آلزایمری برخورد کرد. (پوسترِ فیلم)(اطلاعاتِتون رو راجبِ آلزایمر بیشتر کنید)


2. معرفی آهنگ: اگر آهنگِ "در دستِ باد" از "دال بند" رو گوش دادید و دوست داشتید، آلبومِ "گذرِ اردیبهشت" ـِشون رو از دست ندید!


3. اندر جریاناتِ من و بیان: آقا چه وضعشه؟ چرا یه سریا فکر میکردن یا حتی میکنن که من پسرم؟ بعد جالب تر اینکه من فکر میکردم دالتون و جولیک و اَسی ، پسرن! نگو دخترن! فکر میکردم حسین و ابو دو تا آدمِ جدان! نگو یکی ان :دی  اصن یه وضعی :دی حالا اینا هیچی! چند وقته با گوشیم که میام پست بزارم یا نظراتو جواب بدم، این خط چشمک زنه که نمیدونم اسمش چیه، وقتی تایپ میکنم میره جلو ولی هیچی نمینویسه :| چرا بیان یه اپلیکیشن واسه گوشی درست نمیکنه؟ من به نشانه یِ اعتراض دیگه فقط با لپ تاپم میام بیان! والا! شعورم داره عین گوشیم هنگ نمیکنه که کلِ چیزایی که نوشتم بپره! مردیه برا خودش :)) اِسمشم خسرو عه! هم اسمِ لپ تاپِ پریساست :)) قصدِ ازدواجم داره ولی پریسا سخت گیری میکنه (برایِ کسبِ اطلاعاتِ بیشتر به این پست و کامنتاش مراجعه شود!) میگم که چطوری میشه رنگِ دکمه یِ جعبه دنبال کنندگان رو عوض کرد؟ یا متنش رو؟ من با enspect element هم پیدا میکنم کدِ رنگِشو ولی تویِ هر دو بخشِ ویرایشِ قالب که سرچش میکنم نیست! کیست که مرا یاری دهد؟ و دیگه اینکه، بسه دیگه انقدر از ترامپ ننویسید! حالمون بهم خورد :دی و در رابطه با پستِ قبل بگم که یعنی عاشِقِتونم که واسه پستی هم که نظراش بستس میاید خصوصی نظر میدین! :))) یعنی انرژی + گرفتم از این حرکت :) بازم تکرار کنید :) و خواستم همین جا یه تشکری بکنم از علی با این کامنتِش اونم زیرِ پستِ جولیک!!! که متذکر شد: خب دوباره بنویس پست رو! :| منم گوش کردم! :| و در ضمن! سعی کنید قالباتونو یه کاری کنید عکسِ پروفایلا گِرد باشه که پرتقال خوب بیافته توش :))) اینطوری :))


4. درگیری جات هایِ من و پدر: چرا خودش وقتی سفره پهنه میتونه با گوشیش مشغول باشه سرِ سفره و یا حتی دیرتر بیاد بشینه سرِش ولی من اگه اینکارو بکنم حرمتِ سفره زیرِ سوال میره؟ چرا وقتی خودِش دیرِشه ما باید عینِ جت عمل کنیم ولی وقتی ما دیرِمونه عینِ خیالِش نیست؟ چرا خودش تا دیروقت، 15 ساله که میشینه تویِ نت شطرنج بازی میکنه ولی ما نمیتونیم شبا گوشیمونو بگیریم دستمون؟ چرا وقتی اخبار میخواد گوش بده صداش گوشِ جهانو کر بکنه مهم نیست ولی من باید صدا آهنگم یه طوری باشه که فقط و فقط خودم بشنوم؟ چرا همیشه فکر میکنه خودش درست میگه و اصلا هیچ عقیده ای به مشورت نداره و نمیخواد هیچ وقت بره پیشِ روانشناس در حالی که ما مجبور شدیم از سرِ درگیری ذهنی و متشنج بودنِ جو خونمون و حتی روحیمون سه بار سرِ این قضایا بریم روانشناس و باز هم اوضاع همین باشه چون بابا حرفِ هیچ کسو قبول نداره؟ چرا هر کاری رو برا خودِش میپسنده برا بقیه نمیپسنده؟ چرا انتظار داره بیایم براش تمامِ وقایعِ روز رو تعریف کنیم وقتی تا یه چیزی میگیم میره بالایِ منبر و میخواد نصیحت یا دعوا کنه و تهشم با داد و قال تموم میشه؟ چرا همش این جمله یِ رویِ مخِ "ما شدیم همخونه به جایِ خانواده" رو مدام تکرار میکنه درصورتی که هر بار میپرسیم خب راهکارِ شما چیه هیچ دلیلی براش نداره؟ چرا نمیخواد قبول کنه خودشم مقصره؟ چرا باور نمیکنه این جمله یِ "من با تو فرق دارم" دلیلِ قانع کننده ای برایِ کاراش نیست؟ چرا فکر میکنه هنوز 50 سالِ پیشِ و ما هم باید عینِ خودش زندگی کنیم و فکر کنیم؟ چرا... چرا... چرا... بابامه! دوسِش دارم! دوستم داره! ولی واقعا روابطِ مزخرفی داریم! دیگه یاد گرفتم تویِ این چند سال سکوت کنم! چون حتی وقتی خیلی مودبانه و منطقی صحبت میکنم کار به جنگ و جدل میکشه که تو یه جو شعور نداری و همش دنبال آتو گرفتنی! من بد میگم؟ آدم وقتی به یکی میگه فلان کار رو نکن خودشم نباید بکنه! مثه پدرِ سیگاری ای میمونه که به بچش میگه سیگار نکش! بده! مامانم خیلی صبوره! شایدم عادت کرده! چون وقتی ازش میپرسم چطوری میتونی بسازی با این اخلاقِ بابا؟ میگه از اول همینطوری بود ... هوووف... دیگه نمیدونم چی بگم ... مرسی این حجم از انرژی منفی رو خوندین ... :( شما چه راهکارِ جدیدی دارید؟


5. سایرِ موارد:


1) لام میگه تویِ صدات یه disapointment ـه خاصی هست و تو وقتی روانشناس بشی مراجعِ خودش حالش بدتر میشه! :| منم گفتم به درک! تهش اگه دیدم واقعا اینطوریه یه فکری به حالش میکنم!


2) زن داداش هم عینِ خودم دیوونس :) خودشو سپرده دستِ داداشم، بهش گفته موهامو زرد کن ابروهامو نارنجی :دی نیگا کنین! اصن عجیب چیزی شده! (اون بغلیشم منم دیگه طبیعتا :دی) داداشمم داره یه پا آرایشگر میشه! تازه موهایِ زن داداشمم خودش کوتاه میکنه! میگه اگه مویِ بلند باعثِ آزار خانومم میشه نمیخوام موهاش بلند باشه! :)) اونوقت اون یکی داداشم به زن داداشم میگه هر قدر بری موهاتو کوتاه کنی منم همونقدر میرم کوتاه میکنم :دی یه بار رفت دو سانت کوتاه کرد موهاشو داداشم رفت کچل کرد :| به زن داداشم میگم خدا خیرت بده نری بیش از این کوتاه کنیا وگرنه گردنشو قطع میکنه این برادرِ ما! :دی یه همچین داداشایِ گلی دارم :) (لازم به ذکرِ که من و زن داداشام رابطمون خیلی هم خوب و دوست داشتنیه و قطعا من عمه  یِ خیلی خوبی میشم و آخرش یه کمپینِ حمایت از عمه هایِ برتر راه میندازم، اگه ندیدین!)


3) یه دفترچه یِ کوچیکِ نارنجی دارم، اندازه کفِ دسته! مالِ امضاهایِ افرادِ مشهور و اوناییه که دوسشون دارم! همیشه باهامه! یعنی انقدر امید دارم که یهویی ببینم تو خیابون این آدما رو :دی


4) اینم کوچمون! ساعت دهِ شب! یهویی :)


6. حق یارتون!

  • پرتقالِ دیوآنه
  • پنجشنبه ۲۰ آبان ۹۵

نوساناتِ درونی

1. خب برگشتیم به رِوال قبلی :)

آخرِش به این نتیجه رسیدم که پشت و رویِ چیزا باید فرق کنه در نتیجه دیگه خودتون حواسِتون به اینکه پشتین یا رویین باشه :دی


2. آهنگایِ دوست داشتنی این چند وقتم که یکیشو سین میم و بقیشونو سین پِ معرفی کرده 3>

در دستِ باد (دال بند)

هر وقت که بارون میزنه (کاسِت بند)

نفس نفس (روزبه نعمت الهی)

ساقی (شارومین)


3. و بالاخره بعد از کلی تلاش برایِ پیدا کردن یه اپلیکیشن که منو از خوابِ نازم بتونه بیدار کنه به نتیجه رسیدم (اونایی که جونشون در میاد تا از خواب پاشن به دردشون میخوره)

اسمِش اینه : 

I can't wake up! Alarm clock

من از گوگل پِلِی اِستور گرفتمش

کار کردن باهاشم در عرض سی ثانیه یاد میگیرید

خیلی خوبه


4. راستی چطوری میشه رویِ ادامه مطلب رمز گذاشت؟

من هر وقت میخوام رمز بزارم کلِ پست رمز دار میشه!

میخوام فقط ادامش رمز داشته باشه!

میدونین شما؟


5. یه چیز دیگه هم اینکه چطوری رویِ پست آهنگ میزارین؟

ازینا که یه مستطیلِ طوسی هست که بدون دانلود میشه پِلِی کرد صدا رو



  • پرتقالِ دیوآنه
  • دوشنبه ۱۷ آبان ۹۵

قِر بده:)))

بشنوید *_*

خیلی خوبه این :دی

هندیه :دی

شاعر میفرماید که: گارپو رو واتّّالاهه:)))))


  • پرتقالِ دیوآنه
  • پنجشنبه ۲۹ مهر ۹۵

من نمیگما, علیرضا میگه

شاعر میفرماید که :

و دو آتشکده در پیرهنت پنهان بود :///

تفسیر عرفانی این مصرع چیست 

دو نمره

  • پرتقالِ دیوآنه
  • چهارشنبه ۲۸ مهر ۹۵

قبل هر زلزله ای در خودش آرام شکست


تا دَمِ مرگ خطرناک ترین حالِ جهان

باعث رخوت و دلبستگی و خنده ماست

بشنوید...

لحد / علیرضا آذر
  • پرتقالِ دیوآنه
  • سه شنبه ۲۷ مهر ۹۵

گاه می اندیشم

خبرِ مرگِ مرا با تو چه کَس میگوید؟


بشنوید ...

  • پرتقالِ دیوآنه
  • دوشنبه ۱۹ مهر ۹۵

چمدان و من و این حال مریض

یک خیابان باران

پشت باران باران

اصلا انگار امشب

کل تهران باران


-خداحافظ تهران- فریدون آسرایی-

  • پرتقالِ دیوآنه
  • جمعه ۱۶ مهر ۹۵

مثلا صدای پنج بعدی ! :)

اصن دیوونه کننده اس ! :) حتما دانلود کنید و گوش کنید ! کلیک


شرایط : بشینید ، هنزفری رو توی گوشاتون بزارید ، دقت کنید که حتمااا چپ و راست هنزفری رو رعایت کنید ، صدا رو تا آخر بلند کنید و چشم هاتون رو ببندید !

پ.ن : باور بفرمایید سرکاری نیست ..

  • پرتقالِ دیوآنه
  • سه شنبه ۱۲ آبان ۹۴
انسان وقتی دلش گرفت از پی تدبیر میرود؛
من هم رفتم :)
#سهراب_سپهری