پشت دیوار همین کوچــه به دارم بزنید
من که رفتم بنشینید و هوارم بزنید
باد هم آگهی مرگ مرا خواهد برد
بنویسید که بد بودم و جارم بزنید
من از آیین شما سیر شدم، سیر شدم
پنجه در هر چه که من واهمه دارم بزنید
دست هایم چقدر بود و به دریا نرسید
خبر مرگ مرا طعنـه به یارم بزنید
آی! آنها! که به بی برگی من می خندید
مرد باشید و بیایید و کنارم بزنید
"نجمه زارع"
- پرتقالِ دیوآنه
- چهارشنبه ۲۶ آبان ۹۵
- ۰۱:۰۶