پشت دیوار همین کوچــه به دارم بزنید

من که رفتم بنشینید و هوارم بزنید

باد هم آگهی مرگ مرا خواهد برد

بنویسید که بد بودم و جارم بزنید

من از آیین شما سیر شدم، سیر شدم

پنجه در هر چه که من واهمه دارم بزنید

دست هایم چقدر بود و به دریا نرسید

خبر مرگ مرا طعنـه به یارم بزنید

آی! آنها! که به بی برگی من می خندید

مرد باشید و بیایید و کنارم بزنید


"نجمه زارع"