بعضی کار ها و بعضی شخص ها، فقط از دور قشنگ به نظر میان، یه ذره که جلوتر میری، یه ذره که زوم میکنی، میبینی نه بابا! نه تنها هیچ خبری نیست، بلکه زشت و مایه اعصاب خردی هم هست! شاید آدما باید یه دستگاهی داشتن که وقتی میخواستن رابطه ای رو شروع کنن یا وقتی میخواستن کاری رو پیش ببرن، اون دستگاهه یکی میزد فرق سرشون و میگفت: اسکلی اگه بری سمتش! خلاصه از من به شما نصیحت، فاصلتون رو حفظ کنید و جوگیر نشید! وگرنه به قول یه بنده خدایی: عِینِهو حِمار این دِ واتِر & خاک گیر میکنید و هیشکی هم نیست بیرونتون بکشه!
∞ "احمق نباشیم"
∞ تا حالا براتون پیش اومده که وقتی دراز میکشید نفستون بالا نیاد و انگار یکی داره خفتون میکنه؟ یا مجبور باشید سه ساعت خونه رو تا 4 صبح متر کنید چون دلتون نمیاد مامان و باباتون رو بیدار کنید؟ یا مثلا حس کنید یه پتک سنگین رو هی دارن میکوبونن به مغزتون و همزمان فلفل میریزن تو دماغتون؟ خب امیدوارم که هیچ وقت پیش نیاد براتون، چون من سه روزِ در این وضعیت به سر میبرم! (دکتر هم رفتم...)
∞ میتونم شرط ببندم از این همه وبلاگنویسی که واسه رفسنجانی پست گذاشتن و به نوع خودشون حرف هایی زدن و تسلیت و این حرفا، یه بار هم قبلش یه پست دو خطی از خوبی ها یا بدی هاش نذاشتن! هر دفعه یکی میمیره باید این روند تکرار بشه یعنی؟ خوب بشید خب! (اعصاب منو کی برداشته؟)
∞ عاشق اون یه نفری ام که آدرس بعدی وبلاگم رو کپی کرده و رفته توش و تازه خاموش هم دنبالش کرده! دمت گرم یعنی :) (بعدا نوشت: اعتراف کرد که کیه! الان دیگه وقعا عاشقشم *_*)
∞ یه کلیپی بود قدیما تلویزیون میذاشت که توش یه دختر مدرسه ای بود و یه سیب قرمز دستش بود، یا شاید یه جایی تو کلیپه با دوستش بادبادک درست میکردن! شاید هم این دو تا متفاوت باشه! به هر حال نمیدونم! الان دارم در به در دنبال اون میگردم چون مثه بختک چسبیده به سلول های مغزم و میگه باید منو یه دور دیگه ببینی، من جزو خاطرات تازه به یاد آورده بچگیتم :| بعد حتی یادم نمیاد شعری که توش میخوند چی بود! یه کلیپ دیگه هم بود که توش میگفت: چهارشنبه توی کیفش، یه مشت ستاره داره، به جای صفر هر بیست، یک ستاره میذاره! اینو پیداش کردم و وقتی دیدمش کلی حس نوستالژیک بهم داد! خلاصه اگه کسی از اون کلیپ اولیه خبری داره، نیازمند یاری نارنجی اَش میباشم! :دی
∞ زندگی مثه یه ماز میمونه! از بالا که نگاهش میکنی سریع با چشمت مسیر ورود تا خروج رو پیدا میکنی! اما وقتی خودت توش باشی دیگه اونقدرا هم ساده نیست! چون تو فقط چند تا از دیوارای اطرافت رو میبینی! پس بیاین به زندگی های بقیه از بالا نگاه نکنیم! :)
∞ تا حالا براتون پیش اومده که وقتی دراز میکشید نفستون بالا نیاد و انگار یکی داره خفتون میکنه؟ یا مجبور باشید سه ساعت خونه رو تا 4 صبح متر کنید چون دلتون نمیاد مامان و باباتون رو بیدار کنید؟ یا مثلا حس کنید یه پتک سنگین رو هی دارن میکوبونن به مغزتون و همزمان فلفل میریزن تو دماغتون؟ خب امیدوارم که هیچ وقت پیش نیاد براتون، چون من سه روزِ در این وضعیت به سر میبرم! (دکتر هم رفتم...)
∞ میتونم شرط ببندم از این همه وبلاگنویسی که واسه رفسنجانی پست گذاشتن و به نوع خودشون حرف هایی زدن و تسلیت و این حرفا، یه بار هم قبلش یه پست دو خطی از خوبی ها یا بدی هاش نذاشتن! هر دفعه یکی میمیره باید این روند تکرار بشه یعنی؟ خوب بشید خب! (اعصاب منو کی برداشته؟)
∞ عاشق اون یه نفری ام که آدرس بعدی وبلاگم رو کپی کرده و رفته توش و تازه خاموش هم دنبالش کرده! دمت گرم یعنی :) (بعدا نوشت: اعتراف کرد که کیه! الان دیگه وقعا عاشقشم *_*)
∞ یه کلیپی بود قدیما تلویزیون میذاشت که توش یه دختر مدرسه ای بود و یه سیب قرمز دستش بود، یا شاید یه جایی تو کلیپه با دوستش بادبادک درست میکردن! شاید هم این دو تا متفاوت باشه! به هر حال نمیدونم! الان دارم در به در دنبال اون میگردم چون مثه بختک چسبیده به سلول های مغزم و میگه باید منو یه دور دیگه ببینی، من جزو خاطرات تازه به یاد آورده بچگیتم :| بعد حتی یادم نمیاد شعری که توش میخوند چی بود! یه کلیپ دیگه هم بود که توش میگفت: چهارشنبه توی کیفش، یه مشت ستاره داره، به جای صفر هر بیست، یک ستاره میذاره! اینو پیداش کردم و وقتی دیدمش کلی حس نوستالژیک بهم داد! خلاصه اگه کسی از اون کلیپ اولیه خبری داره، نیازمند یاری نارنجی اَش میباشم! :دی
∞ زندگی مثه یه ماز میمونه! از بالا که نگاهش میکنی سریع با چشمت مسیر ورود تا خروج رو پیدا میکنی! اما وقتی خودت توش باشی دیگه اونقدرا هم ساده نیست! چون تو فقط چند تا از دیوارای اطرافت رو میبینی! پس بیاین به زندگی های بقیه از بالا نگاه نکنیم! :)
∞ بعدا نوشت: خاموش موندن جلوی حرفای بعضیا واقعا صبر جزیل میخواد! اونم وقتی طرف فکر میکنه فقط خودش خوبه و بقیه اَخ اَن! تازه به اخلاق گندِش هم افتخار میکنه! جمِش کن بابا!
