از معرکه ها دور و در مهلکه ها ایمن
یک ذهنِ هزار آیا، از چیستی آبستن
یک هستیِ سردستی در بود و عدم بودم
گور پدر دنیا، مشغول خودم بودم
هر طور دلم میخواست آینده جلو می رفت
هر شعبدهای دستش رو می شد و لو می رفت
صد مرتبه می کشتند، یک بار نمی مردم
حالم که به هم می ریخت، جز حرص نمی خوردم
آینده ی خیلی دور، ماضیِ بعیدی بود
پشت درِ آرامش، طوفانِ شدیدی بود
اِی بر پدرت دنیا، آهسته چه ها کردی
بین من و دیروزم مغلوبه به پا کردی
حالا پدرم غمگین، مادر که خودآزار است
تنهاییِ بی رحمم زیر سرِ خودکار است
هر شعر که چاقیدم از وزنِ خودم کم شد
از خانه به ویرانه، تکرارِ سلوکم شد
ما حاصلِ من با توست، قانونِ ضمیر این است
دنیای شکستن هاست، ما؛ جمعِ مکسر شد
بیحاصل و بیمقدار، یک صفرِ پس از اعشار
یک هیچِ عذاب آور، آیندهی خواب آور
لیوانِ پُر از خالی، دلخوش به خوش اقبالی
راضی به اگر، شاید، هر چیز که پیش آید
سرگرمِ سرابی دور، در جبرِ جهان مجبور
لبخندی اگر پیداست، از عقده گشایی هاست
ما هر دو پُر از دردیم، صد بار غلط کردیم
ما هر دو خطا کاریم، سرگیجهی تکراریم
دستانِ دلم بالاست، تسلیمِ دو خط شعرم
هر آنچه که بودم هیچ، این بار فقط شعرم
[علیرضا آذر]
∞ متن اصلی شعر [پیشنهاد فراوان میکنم که دکلمه اش رو بشنوید]
× من تیکه تیکه چسبوندم بهم بعضی جاهاش رو...