دستامون توی دست هم بود و روی برگای پاییزی قدم میزدیم.
بالاخره یافتمت!
[خوابهایم]-[29 دی 95]
خوابم اینطوری بود که دقیقا صفحه بیان رو باز کردم. زدم روی اولین ستاره روشنِ تویِ پنل و بعد با چنین پستی مواجه شدم!
دیگه حتی خواب هامم حول وبلاگ میچرخه.
توی خواب خوشحال بودم!
فقط از خواب که پریدم، نفهمیدم پست رو برا من گذاشته بودی یا یکی دیگه!
و یادم نمیومد اصلا توی کودوم وبلاگ رفته بودم.
هشتگ یکی بیاد من رو از برق بکشه، دارم از دست میرم |: