لبخند تو دنیای این لیلی است

اما تو چند روزه نخندیدی...

دیدی مرا آن شب در آن کوچه

اما نگاهم را نفهمیدی...

دیشب برای اولین بارت

چشمان تو رنگ تباهی داشت...

آغاز این بازی رو ما کردیم

پایانش اما رسم سختی داشت...

مردی که دستش توی دستانم

حس تهوع در من آورده

نقش پلید بازی ما شد

تهدید بر مرگت مرا کرده...

اینگونه جان کندن در این بازی

صرفا برای حفظ جانت بود

اما دلیلم را تو نشنیدی...

هرگز نماندی و نپرسیدی...


"هما پورجم"